امروز بالاخره رفتم یوگا ، خیلی خوب بود . هم چون رفتیم تو ساختمون نوساز طبقه بالا باشگاه ، هم چون مدتی ورزش نکرده بودم . از نظر روحی خوب بودم ولی دستم تو حرکات خیلی درد میکرد . قرار شد قبل یوگا یه سری حرکات انجام بدم که تحرک بیشتری داشته باشن و حرف مشاورم هم اجرا کنم . فعلا هزینه یوگا رو پرداخت کردم و از لطفی که ایشون به من داشت تخفیف داد و من به زور قبول کردم گفتم انشاءالله دستم بازتر بشه جبران میکنم و اون گفت اصلا حرفش نزن . آدم های خوب دور و بر من خیلی زیاد هست . دوستانی که محبت شون منو در خودش غرق میکنه و فرصت و توان جبران ندارم .
وضعیت دستم اصلا خوب نیس و حتی احتمال پاره شدن عصب هم وجود داره ، خیلی ناراحتم . از اینکه میبینم یه سری از کارام افتاده رو دوش مامانم، حالم بدتر میشه . نگرانی بخاطر خستگی های اون نمیذاره آروم باشم . خواب درستی ندارم . نمیدونم راه حل چیه . کدوم کار رو بردارم کدوم رو بذارم . تا کی مامانم میتونه جا من پر کنه . خواهر برادرم هم عملا کاری نمیکنن همونا که مشکل دارن ، یعنی نمیگن باید یه فکر جدی کنیم مثلا پرستار بیاریم . میخوام اگه بشه به کمک چند نفر این فکر تو سرشون بندازم.
اگه نتونم دیگه طراحی کنم چی ؟
درباره این سایت