صبح رفتم بیمارستان تامین اجتماعی عکس بگیرم و کارشناس گفت این عکس هیچی رو نشون نمیده ، به درد نمیخوره و باید بری پیش متخصص و نوار عصب برات بنویسه که مشکل دستت معلوم بشه . همیشه خصوصی میرم و میدونم این بیمه و بیمارستانش هیچ امکاناتی نداره . خلاصه دست از پا درازتر برگشتم . هرچی هم زنگ میزنم مطب متخصص، کسی جواب نمیده .
میخواستم گوشی م 5 تومن شارژ کنم ، بگید چیییییی شد ؟؟؟؟
یه صفر اضافه زدم و 50 تومن شارژ از حسابم کم شد . پولی که تو این شرایط به درد دکترم میخورد ، رفت برای شارژ و من کلی حرص خوردم از این حواسپرتی م .
ظهر به مناسبت روز معلم دعوت یکی از شرکت های طرف قرارداد زبانکده بودیم . همکارم و داداشش اومدن دنبالم . یه جشن یه ساعته بود که بستنی پذیرایی کردن و کادو هم ساعت و جا شکلاتی های نقطه کار شده ، دادن. یعنی شانسی هرکسی یه چیزی گیرش اومد . ساعتش برا من افتاد . ساعت قشنگیه و دوسش دارم .
از اون کارای نقطه کار که رو میز تیله هست
بعدش هم مستقیم رفتیم زبانکده.
ساعت آخر بچههای اون یکی کلاسم برام جشن سورپرایز گرفته بودن . مفصل تر از جشن اون کلاس . کیک و تزیین و چیپس و پفک و آبمیوه برای پذیرایی آورده بودن . برف شادی زدن و عکس گرفتیم. حتی آهنگ هم پخش کردن و رقصیدن . خییلی خوب بود و واقعا از زحمت شون خوشحال و هیجان زده شدم . کلی تشکر کردم و بغل شون کردم . مادر یکی شون هم زحمت کشیده بود و مدیریت کرده بود . کادو هم گل و لیوان و تاپ برام آوردن .
فردا شب هم تو اون رستوران معروف ، از طرف رئیس آموزشگاه شام دعوت شدیم . که بعد از اتمام کلاس با همکارام مستقیم میرم اونجا و به مامانم میگم به آقا بگه که دعوت روز معلم هستم .
راستی دیروز ساعت 4 خواهر اهوازی و بچهها و شوهرش اومدن سر زدن و بعد شام رفتن . بیچاره تا جایی که میتونست نگذاشت چیزی بلند کنم و هی میگفت تو بلند نکن من جمع میکنم . از بین خواهرام این از همه دلسوزتره، همون که قبل از من مراقبت از خواهرم و کارای خونه به عهده ش بود . وقتی میاد سعی میکنه خیلی کمکم کنه . البته فقط کارای خونه و نه خواهرم . دیدن بچههاش انرژی داد . شیرینک میگفت خاله بیا خونه مون . بعد کلی چک و چونه ، گفت یه پنجشنبه جمعه بیا . وقتی من خوابم برو که رفتنت رو نبینم . قربونش بشم.
دلم برای کار طراحی تنگ شده. بذار ببینم ماه رمضون چطور پیش میره شاید هفته ای یه جلسه بگیرم .
درباره این سایت